دکتر شریعتی از دید دیگران

گفتارهایی پیرامون شخصیت و آراء دکتر علی شریعتی

دکتر شریعتی از دید دیگران

گفتارهایی پیرامون شخصیت و آراء دکتر علی شریعتی

امام موسی صدر:دکتر شریعتی یکی از رهبران فکری اصیل ماست

بعد از برگزاری مراسم چهلم دکتر شریعتی در بیروت، جناح های مختلف لبنانی و غیر لبنانی در این خصوص به امام موسی صدر فشار آوردند لذا امام موسی صدر برای روشن شدن افکار عمومی توضیحاتی را بر روی نوار ضبط کرده و برای صادق طباطبایی فرستادند. امام موسی صدر در پایان این توضیحات متن بیانیه حرکت محرومین را به زبان خود ترجمه و قرائت می کند. به دلیل اهمیت موضوع متن کامل این توضیحات و بیانیه حرکت محرومین که توسط موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر در اختیار ما قرار گرفته است برای اطلاع خوانندگان درج می شود.  (روزنامه شرق)


به نام خدا

قبل از اینکه جلسه چهلم مرحوم دکتر شریعتی برپا شود، سفارت ایران که به وسیله عمال خودش مطلع شده بود که قرار است بزرگداشتی برای روز چهلم آقای دکتر انجام بگیرد، تماس زیادی با دستگاه های دولتی گرفت تا بلکه بتواند مانع برگزاری این جلسه شود. ضمناً درباره برگزاری جلسه در سالن بزرگ یونسکو کمی غر غر کردند. البته ما هم تا حدودی از نظر امنیتی تسلط مان بر سالن یونسکو کمتر بود، از طرف دیگر سالن عاملیه که هم مختص به شیعیان است و هم رفقای ما آنجا قدرت کامل دارند، بیشتر مورد اعتماد بود. به هر حال مکان جلسه سالن عاملیه اعلام شد و همان جا هم برپا شد. از همان ساعت های اول عکس العمل سفارت و اطلاعات و ساواک ایران شروع شد. ادامه مطلب ...

ضایعات طرد کردن شریعتی زیاد بود

گزیده ای از سخنان علی اکبر ناطق نوری در بزرگداشت استاد پرورش که از پیشگامان انقلاب اسلامی ایران به شمار می‌رود، استاد پرورش وزیر آموزش و پرورش دولت میرحسین موسوی بود.


-موضع استاد را در مورد مسایلی مثل دکتر شریعتی و شهید جاوید به چه صورت ارزیابی می‌کنید؟
از خصوصیات آقای پرورش این بود که آدم تنگ نظری نبود، تفکر خاصی داشت، اما به تعبیر شهید بهشتی، پرورش معتقد بود جاذبه باید بی نهایت و دافعه حداقل باشد، این فقط در مسائل فردی نیست به ویژه در جریانات سیاسی این مسئله ظهور دارد که اگر کسی تنگ نظر باشد مشکلات زیادی به بار می­آورد، برای نمونه شریعتی سلایق خاصی داشت که بعضی علما با آن دیدگاه­ها مشکل داشتند، اما برخورد با شریعتی و برخورد با طرفدارانش چند گونه بود عده‌ای دفعی برخورد می­کردند و وی را کافر یا سنی می­دانستند و یک عده هم سلایق شریعتی را نمی‌پسندیدند اما قائل به طرد وی نبودند، چون طرد کردن ضایعاتش زیاد بود.

-نظر آقای پرورش در این راستا چه بود؟
آقای پرورش از آنهایی بود که به نظریات شریعتی نقد داشت چون خودش صاحب نظر بود، اما قائل بود نباید دفعی برخورد کرد و اطرافیان شریعتی کم نبودند، هنر روشنفکران ما این بود که نه جذب شریعتی شوند و نه با او دفعی برخورد کنند، آقای پرورش اشکالاتی با وی داشت چون ایشان با علمای بزرگی چون مطهری و جعفری ارتباط داشتن و خود ایشان نیز اهل تحقیق بود، اما تعامل خوبی با جوانانی که چنین گرایشی داشتند برقرار کرده بود.

ای کاش بودی

نبود دکتر شریعتی در زندگی امروزه بسیار احساس می شود،دکتر کسی بود که دیگر مانند او پیدا نشد و افکار او اکنون پس از سی و چند سال هنوز تازه است و به اعتقاد بنده خیلی از مطالب مصداق امروزی دارد . امروزه شاهد نامرد مردمی هستیم که می خواهند نوشته های استاد را در زیر پا له کنند ولی تا به حال موفق نشدند و نمی خواهند بگذارند که خصوصا نسل جوان با عقاید و افکار او آشنایی پیدا کنند چه بسا که این نوشته ها کار دستشان بدهد....


آری دکتر این بار من شما را مخاطب قرار می دهم اما از قول خودتان :

وقتی که دیگر نبود ، من به بودنش نیازمند شدم

                       وقتی که دیگر رفت ، من به انتظار آمدنش نشستم

اما درد دل می کنم :

ای کاش این کسانی که می گویند « مردم ما آب و نان نداشته باشند ولی حجاب داشته باشند » یک بار ، فقط یک بار سمینار زن تو را خوانده بودند. شاید در ذهن عده ای که من را نمی شناسند فکر کنند که من بی دینم و معتقد به بی حجابی اما به خدای واحد که من خود اعتقاد به حجاب کامل دارم اما نه با این روش.

دکتر جان ، یاد دارم که در همان سمینار زن تو بود که خواندم : وقتی حجاب را اجبار کردی بدون اینکه دلیلش را برای فرد مقابل مطرح کنی و او را قانع کنی فرض که تو 10 سال هم بتوانی نظر خود را تحمیل کنی اما سال یازدهم او کار خودش را می کند . مگر نبود زمان پیغمبر که بعد از سال هفتم ، هشتم حجاب را مطرح کردند یعنی بعد از بیش از بیست سال کار روی مردم حجاب مطرح می شود ، مگر پیامبر مساله شراب را در سه مرحله مطرح نکرد و توانست فساد احتماعی شرابخواری را محو کند بدون اینکه مردم را مستقیما تحت فشار قرار دهد و به آنها نه بگوید.

چه بگویم دکتر ؟ باز از تو می گویم:

از دیده به جای اشک خون می آید

                                 دل خون شد و از دیده برون می آید

دکتر من نیز احساس تو را دارم :

هم اکنون احساس می کنم

بر تل خاکستری از همه آتش ها و امید ها و خواستن ها تنها مانده ام

و این سوال همواره در پیش نظرم پدیدار است

که تو اینجا چه می کنی ؟

امروز به خودم گفتم :

من احساس می کنم که نشسته ام زمان را

می نگرم و می گذرد ، همین و همین.

روحش شاد و یادش گرامی باد.


فرات فراهانی-وبلاگ نویس

این پیامک ها چیزی جز شوخی نیست

۱- پیامک‌هایی که درباره شریعتی ارسال می‌شود، تا جایی که بنده دنبال کرده‌ام، چیزی بیشتر از یک شوخی نیست. شوخی باید محیط مساعدی داشته باشد. بی بافتِ معنادهنده، لطیفه یا مسخره، هر چیزی، معنادار نمی‌شود؛ موفق نمی‌شود پیامِ خود را به درستی برقرار سازد. پیام ممکن است دست انداختنِ چیزی، توهین به، اغراقِ در چیزی یا مقاصدی از این دست باشد. برای مثال تلاش کنید به همین شیوه، کس دیگری را دست بیندازید، مثلاً جلال آل احمد را. نمی‌شود، البته توجه داریم که هر جمله‌ی نابجایی از زبانِ بزرگی نقل شود، به دلیل این نا-به-جا بودن تولیدِ فضای ابزورد یا مسخره می‌کند، و این با موردِ ما فرق دارد. مثلاً اگر از زبانِ کوروش نقل کنیم «این منشور رو بذار سر جاش بچه»، با بافتی که این دو سال –ایران‌گراییِ دولتی!- شاهدیم، واجد هاله‌ای از معنای طنزآمیز می‌شود… با این مقدمه، تحلیل و تفسیرهای این مسئله که تا به حال نقل شده سعی من وارسی کردن این اشتراک است و بعد پیش نهادنِ «گمان»ِ شخصی‌ام.

۲- نقطه‌ی اشتراک این نوشته‌ها همه آنجاست که موضوع را تماماً به ابژه‌ی «شریعتی» یا «مولفان و نیت‌مندانِ لطائف» تقلیل داده‌اند. یکی سعی دارد نشان دهد چه مشخصاتی از «علی شریعتی» دخیلِ در شکل‌یابیِ این ماجرا شده است، دیگری منشأ این بذله‌گویی‌ها را ردیابی می‌کند تا بتواند از این راه بنمایاند که چه وجهی از شریعتی هدف قرار گرفته است. دخترش نگران اسطوره قلمداد شدن یا نشدنِ او و شرائط اطلاق «اسطوره» به شریعتی‌ست –تا نشان دهد که شریعتی اسطوره نیست و شما معطلید، اگر هم ادعا کنید اسطوره‌شکنی می‌کنید، پس ضمناً اعتراف می‌کنید که شریعتی اسطوره است و در نتیجه بازی برای پدر بنده بازی «برد-برد» است- و یکی دیگر دنبال آنکه فرم‌های مسلط در رابطه‌ی جمع و حافظه‌ی جمعی را نشان دهد. به هر ترتیب:

۳- گمان این حقیر –چه طنین خودستای ظاهراً فروتنانه‌ای- بر این است که در بازشناسیِ این مسئله هیچ نباید به شریعتی، شخصیت او یا فرم‌های غالب در پندار روزگار بازگشت داد و تاکید کرد. فکر می‌کنم این رفتار، این برخورد، فی‌الواقع مواجهه‌ای حتمی‌ست با یک «رویکردِ اسطوره‌ساز.» تاکید می‌کنم که مواجهه با و دست‌انداختنِ این رویکرد است، رویکردی که دو یا سه نسل در آن شریک‌ِ جرمند. مشخصاً پدرانِ ما –بنده سی سالی کم و بیش دارم- و خودِ ما. دو یا سه نسلی که شریعتی را و سپهری را و بعضی دیگر را به «جملاتِ قصار» و زیبای بیهوده تقلیل داد، مایه‌ی شور غیر عقلانی و هیجانات روحی و باری به هر جهتی خود کرد. حالا نسلی از راه رسیده و لابد این رفتار مورد تمسخر قرار می‌گیرد، لابد که شعر امثال سپهری و سینمای امثال قیصر مسخره می‌شود، ابژه‌های نسلیِ سابق که منبعِ جملات و ایده‌های بی‌پایه اما زیبا بود.

۴- نگران نباشیم. این نگرانی از جنس آن افروختگی ظاهر و زبانِ اساتیدی‌ست که روزگاری از همه‌گیر شدنِ لهجه‌ی برره‌ای دادشان به فلک رسیده بود. این‌ها موج‌ها، تبخال‌های زودگذری‌ست که خبر از بیماری درون می‌دهد، و با فرونشستن‌ اتفاقاً به بازخوانیِ جدی راه می‌دهد. البته باید به یاد آورد که این رفتار و رویکرد خود نشان از قابلیتی نهفته در آرا و نوشته‌های کسانی می‌دهد، که دست‌مایه‌ی جملاتِ زیبا قرار می‌گیرند. اغلب این جملات، به این کار می‌آید که حقانیت هر عملی را توجیه کند، یک “من” محقِ بزرگ و توپر بسازد که هزار جمله برای توجیه هر کاری در آستین و هزار سطر شعرِ سهراب برای هر حسی که گمان کنید، زیر زبان دارد. این‌ها منبع لایزال و بسیط‌اند، به این معنا که جهت‌گیریِ مشخصی ندارند، با آنها می‌شود هم دین را تقبیح کرد، هم وجهی خودساخته از دین را برجسته کرد؛ هم عشق را نکوهش کرد و هم وجهی از عشق را ستودنی نمایاند، هم کنش را توجیه کرد هم منفعل‌بودگی را. خلاصه شما هر کاری خواستید بکنید، بنده استنادش را در شعر سهراب، افاضات استاد سروش و جملات شریعتی، الساعه تقدیم می‌کنم.


هرملینا شاهی

مجله عقربه

شریعتی، ژانر غالب زمان خود را تغییر داد

ساختار آگاهی ما و نحوة شناخت ما از جهان، داستان‌گونه است؛ یعنی برای درک جهانِ اطرافِ خود راهی نداریم جز آن‌که اجزای این جهان را از طریقِ روایت‌هایی به هم پیوند دهیم. اما این‌کار را هر کس به تنهایی و در خلأ صورت نمی‌دهد. روایت‌های سازنده‌ی جهانِ ذهنیِ فرد، از پیش در فرهنگِ او موجودند. هر فرهنگی مجموعه‌ای است از خطوط روایتیِ مشروع، به‌هنجار و پذیرفتنی. برای درک هر جامعه، باید بتوان ذخیرة داستان‏های مشروعی که آن جامعه در انبان دارد و چگونگی به جریان افتادن آن‏ها را دریافت. یکی از ابزارهای اصلی آموزش‏های اخلاقی، داستان‌گویی است. اعضای جامعه، جهانِ اطرافِ خود را از طریق داستان‌ها، به روایت‏های مشروع جامعه پیوند می‌زنند و از این طریق به زندگی خود معنا می‌بخشند. برای هر فرهنگی می‌توان از یک یا چند «ژانر غالب» سخن گفت: تراژدی، حماسه، کمدی و مانند این‌ها. شریعتی، ژانر غالب زمان خود را از تراژدی (اسلام سیاه) به حماسه (اسلام سرخ) تغییر داد. تراژدی، انسان‌ها را موجوداتی اسیر نیروهای سرنوشت و عریان در برابر بحران‌های زندگی می‌بیند. در تراژدی، داستان با شکست قهرمان به پایان می‌رسد. حماسه تصویری باشکوه است که نزاع‏های مهم و کلان مقیاس را در دوره‏های زمانی بلندمدت دربر می‌گیرد. حماسه، بر محور شخصیت‏های حماسی (خدایان یا قهرمانان انسانی) شکل می‌گیرد که قهرمانی‏شان کل تمدن یا حتا کل نوع بشر را متأثر می‏سازد. قهرمان حماسه، تجسم روح کلی یک ملت است. حماسه، ژانری مونولوگ است، قلعه‌ای نفوذناپذیر که اصول مسلم و قطعی را اعلام می‌کند. ادامه مطلب ...

از شریعتی

در این مجموعه، نه سخنرانی از دکتر سروش آمده است. بلندترین گفتار این کتاب، سخنانی است با عنوان شریعتی و پروتستانیسم، که در دو نوبت، به مناسبت سالگرد درگذشت مرحوم دکتر علی شریعتی در خرداد و تیر ماه 1377 ایراد شده و در این کتاب نیز در دو قسمت آمده است. حجیم بودن این مقال، البته نشان‏دهنده‏ی اهمیت محتوای آن نیز هست. دکتر سروش در این گفتار، دنیوی کردن دین را یکی از اهداف و آرمان‏های روشن‏فکری دینی در سراسر جهان اسلام دانسته و به منظور بررسی و نقد حرکت فکری - علمی مرحوم شریعتی، که خود آن را نوعی پروتستانیسم اسلامی نامیده است، به تبیین ماهیت و پی‏آمدهای نهضت پروتستانی در جهان مسیحی پرداخته است و درکی از نسبت میان دین و دنیا را از منظر شریعتی، بازرگان و در طی جریان اصلاح‏گری دینی به دست داده است و در پایان، با تأکید بر این که دین یا باید دنیوی دنیوی باشد، یا اخروی اخروی و دینی که هم پروای دنیای آدمیان را داشته باشد و هم پروای آخرت آن‏ها را (در عرض هم)، قرین توفیق نخواهد بود، تصریح می‏کند که گوهر دین، عبارت است از تجربه‏ی دینی و دین‏داری، به معنای پرواز روح، معنادار شدن زندگی و آزادگی درونی است و این عروج معنوی، در دنیایی غیرآباد و دست به گریبان فقر و فلاکت میسر نمی‏شود. دنیا را عقلا اداره می‏کنند؛ نه به نام دین و نه با تکیه بر دین، امّا به خاطر امکان دین ورزیدن.



گفتارهای این کتاب، به اندیشه‏ی شریعتی در باب فلسفه، فلسفه‏ی تاریخ، جهان جدید و درسها و عبرت‏های نهضت شریعتی اختصاص یافته است. دکتر سروش، در گفتار ”شریعتی، حافظ زمانه“، با یادآوری این که هم حافظ و هم شریعتی، در اندیشه و پیشینه‏ی ایرانیان ماندگار شده‏اند، از کشف سرّ ماندگاری اینان و شباهت‏ها و تفاوت‏های شریعتی و حافظ سخن گفته است و نهایتاً کتاب با گفتار ”از شریعتی“ خاتمه یافته؛ گفتاری که در آن، دکتر عبدالکریم سروش، برای اولین بار، به ذکر جزئیات خاطراتی از ایام درگذشت مرحوم دکتر شریعتی پرداخته است و از دوستی‏ها و دشمنی‏های با او سخن گفته و مهم‏ترین دست‏آورد مکتب فکری او را به نقد کشیده است.


دریافت کتاب

شریعتی در برابر شریعتی

نوشتن درباره شریعتی و شریعتی‌ها برای امثال ما فرزندان سببی دکتر و ایضا نوه‌‌های سببی استاد، دشوار بوده و دشوارتر هم شده است. اکنون در مرز 50 سالگی، ‌آن شور و احوال وصف‌ناشدنی فرو خفته و سر آن همه هیجان و عشق و ارادت به سنگ زمانه خورده و طرفه اینکه در باب آن دو بزرگ، و حداقل این فرزند، دچار آمد و شدهای عقلی- عاطفی درخوری شده است.
به یاد دارم در مشهد، خیابان خسروی نو، نزدیک مطب دکتر فضلی‌نژاد (که همراه و همپای دکتر شریعتی بود و عضو جاما و یحتمل خداپرست سوسیالیست دیروز و پزشک سر و روی سفید امروز) کتابفروشی‌ای در سال‌های 56 و 57 بود، واقع در یک بالاخانه و نامش «بعثت».
رفیقی داشتم به نام حسن دانشمندی (که خدای از آفات دهر مصون بدارد. او اکنون استاد تربیت‌بدنی در دانشگاه گیلان است، گریخته از خشکسالی خراسان به رشت و گیلان). با او که اولین بار «آری، اینچنین بود برادر» را به دستم داد و نوجوانی و جوانی سرخوش مرا به کویر عطشناک مزینان پرتاب کرد.
ادامه مطلب ...

نوشریعتی‌ها؛ عرفان اجتماعی و غفلت راهبردی

شریعتی زنده است چون که او همچنان مناقشه برانگیز است. مخالفان و طرفدرانی سخت دارد و البته منتقدانی که هم حمایتش می کنند و هم مخالفت. شاید گزافه نباشد که شریعتی را پر مناقشه برانگیزترین روشنفکر تاریخ ایران نام نهاد. مخاطب های او در زمان حیاتش میلیونی بودند و در مماتش هم اینگونه است. مخالفت ها هم در دوره هایی با شریعتی فراوان بوده و او به همین میزان هم موافق داشته است. شریعتی را از جنبه های مختلف نگریسته اند. یکی از هنر وادبیاتش لذت برده و یکی از مباحث اسلام شناسی اش و دیگری از اجتماعیاتش. او مصداق این شعر مولاناست:«هر کسی از ظن خودشد یار من – از درون من نجست اسرار من». برداشت از اندیشه های شریعتی به عمل سیاسی هم منجرشده ؛ عمل سیاسی که گاه قابل دفاع بوده و گاه قابل نقد. منتقدان شریعتی عمده نقدشان این است او جاده صاف کن ولایت فقیه بوده و اندیشه هایی را در اختیار قشری از مذهبیون قرار داده که از دل آنها اقتدار گرایی بیرون آمده است. این منتقدان بر این عقیده اند که باید شریعتی را با نتایج و بروندادهای اندیشه اش ارزیابی می کنیم. اما مدافعان او انتساب نظام ولایت فقیه به شریعتی را ناعادلانه می دانند و براین اعتقادند این انتساب از سر بی مهری است. آنها هم استدلال می کنند شاید اگر اول انقلاب پیش نویس قانون اساسی که در آن نامی از ولایت فقیه برده نشده بود روال خود را پیش می گرفت و شاید اگر سرنوشت انقلاب به دست روحانیت قرار نمی گرفت، وضعیت به گونه ای دیگر بود. آنها معتقدند برونداد سیاسی شریعتی تحقق نیافت و در نطفه خفه شد. آنان همچنان شریعتی را پتانسیلی برای جامعه ایران می دانند . منتقدان شریعتی به میزان مدافعانش چند گونه اند؛ متکثر و گوناکون که هر یک از منظری متفاوت او را نقد یا دفاع کرده اند. اما این نوشته را سر صحبت با این منتقدان و این مدافعان پر شور نیست. باید شیوه نقدها را تغییر داد و گر نه همه چیز می شود جنگ کلامی و مشاجره قلمی. نقد هم برای خود آدابی دارد. باید به نتیجه نقدها هم نظر کرد. بر این اساس از شریعتی می خواهیم به نوشریعتی ها نقد بزنیم. شاید این پرسش مطرح شود نوشریعتی ها یعنی چه، که هستند و چه ویژگی هایی دارند؟ واقعیت این است نوشریعتی ها بخشی از جریان ملی-مذهبی هستند. مراد اینجا شورای فعالان ملی –مذهبی نیست بلکه جریان ملی-مذهبی است که در سراسر کشور گسترده است، اما متعین نیست. آنها از دل تحولات انقلاب ۵۷ بیرون آمده اند. تجربه حکومت دینی را پشت سر گذاشته و با شریعتی چکش خورده مواجه شده اند. نوشریعتی ها هم از تکثر برخوردارند. برخی از آنها به عمل سیاسی آگاهی بخش روی آورده و برخی دیگر فعالیت های اجتماعی پیشه کرده و جمعی دیگر نیز بنا دارند شریعتی را فلسفی کنند. برخی از آنها هم همچنان با هنر شریعتی همدم هستند.از کویریاتش به وجد می آیند و از گفتگوهای تنهایی اش آرامش می گیرند. شریعتی سفره گسترده ای دارد که هر کسی می تواند طعامی بردارد. اما پرسش اینجاست نوشریعتی ها تا چه اندازه بر این سفره افزوده اند؟ شریعتی عنصری از سرمایه اجتماعی جریان روشنفکری ایران است. البته عنصری کاملا متفاوت با ویژگی های خاصی که او را به نوعی از سایر روشنفکران ایرانی متمایز می کند. ادامه مطلب ...

ساواک می گفت شریعتی شاخه دانشگاهی خمینی است

خاطرات رحیم حیدری از دکتر شریعتی


دکتر علی شریعتی دو سال از من کوچک‎تر بود و از آن‎جا که من از ریزه خواران سفره علمی پدرش بودم، گاهی او را می دیدم. وی در پایان کودکی و نوجوانی‎اش همیشه افسرده و در خود فرو رفته بود، بعد‎ها که بزرگ شدم و با استاد به گفت‎وگو می نشستم، آن‎گاه که از استاد، مشکلات خانوادگی حضرتش را در روزگار نوجوانی دکتر شنیدم، دریافتم که افسردگی او ناشی از مشکلات خانواده ای محروم بوده و نیز از بی توجهی و بی تفاوتی روشنفکرنمایان پرتوقع اطراف و ستم‎هایی که توده ای ‎های حاکم بر وزارت فرهنگ بر حضرتش روامی داشتند. استاد می گفت از سال 20 تا 27 یعنی دوران نوجوانی دکتر که سخت با توده ای ‎ها درگیر بودم، از سفره‎‎های بی رونقی که جلوی فرزندانم پهن می کردم، بسیار شرمنده بودم زیرا توده ای ‎ها به من می گفتند اگر با ما همکاری کنی، تو را رییس فرهنگ می کنیم و چون نمی کردم، آنان مرا از هرگونه مزایای دیگر محروم می ساختند و مجبور بودم به حقوق معلمی اندکم قناعت کنم. متأسفانه در چنین دورانی، علی نوجوان به تغذیه مناسب و هم به پوشش و وسائلی نیاز داشت که بتواند غرور جوانی اش را حفظ کند و مرا ادای دین پدری میسر نبود. با همه این‎‎ها نمی دانم چگونه باید خدا را سپاسگزار باشم که دکتر با آن همه تبلیغات سوء مارکسیست‎ها و آن همه محرومیت، توانست از عقده‎هایش به شکل مثبتی بهره برداری کند. ادامه مطلب ...