دکتر شریعتی از دید دیگران

گفتارهایی پیرامون شخصیت و آراء دکتر علی شریعتی

دکتر شریعتی از دید دیگران

گفتارهایی پیرامون شخصیت و آراء دکتر علی شریعتی

قرائتی از دکتر شریعتی

به نام دوست که هرچه می‌کشیم از اوست


اگرچه آغاز نمودار پایان است اما از درد و ناراحتی و نگرانی و همهٔ واژه‌های هم خانواده و هم معنی از این دست؛ به طنز شروع کردم و «به نام دوست که هرچه می‌کشیم از اوست» را نوشتم و این نمودار این نیست که طرز تفکرم، هم خط جبرگرایان یا... است. بهرحال این خندهٔ غم‌انگیزیست که در مقابل زندمانیمان (برخلاف زندگانیمان) باید بپردازیم. حرکت و جنبشی رنگین، که هم زمان با شمارش انتخابات شروع شد و به قول بعضی‌ها شاید از انتخابات دورهٔ اول آغاز شده بود؛ با همهٔ سود‌ها و ضرر‌هایش؛ حامل پیام‌های بزرگی است که شاید تنها نکته ایست که همه گان، چه دوست و چه دشمن، چه خودی و غیر خودی، چپ و راست و از هر حزبی بر آن توافق دارند و حداقل بر سر این نکته به جنگ نمی‌پردازند. یکی از آن نکته‌ها که شاید بعضی از اذهان را به خود متمایل کرده است طرز برخورد افرادی است که پایه‌گذار انقلاب بوده‌اند و البته در زمان به بار نشستنش یا کشته شده بودند یا فرار کرده بودند یا فراموش شده بودند و یا محکوم به تبعید در بیابانهای تاریخی و همیشگی ربذه...


یکی از آن افراد که سهم عظیمی در به ثمر رسیدن این حرکت را تا به آخر عمر به دوش می‌کشد؛ دکتر شریعتی است. کسی که تا قبل از آشنایی او را نشناخته مورد  استهزا و انتقادهای ناجوانمردانه می‌کنیم اما پس از آشنایی با افکارش و قرار گرفتن در میدان آرامش آسمانی‌اش با او هم‌سو می‌شویم، و به قول سعید کاشانی «قمار شریعتی» آری وقتی در این قمار باختی ادامه مطلب ...

چرا خانواده شریعتی، به موزه دکتر نمی روند؟

مدیریت موزه دکتر علی شریعتی در اختیار خانواده او نیست. به همین خاطر چند سال است آنان دیگر پایشان به خانه سابقشان باز نشده است. این خبر را نشریه «اندیشه پویا» منتشر کرده است و در گزارشی از گذشته این خانه آورده است. شریعتی تنها 2سال در آن زندگی کرد؛ هرچند از آن راضی نبود. انتخاب خانه با سلیقه «پوران» خانم بود اما شریعتی آن را «طاغوتی» می دانست. مسئله دیگری که در این گزارش ارائه شده است، به دفتر شعر دکتر باز می گردد. همان دفتری که شریعتی وصیت کرده بود آن را بسوزانند و البته سوزانده نشد و هم اکنون در موزه دکتر نگهداری می شود.


خانه دکتر شریعتی

حق دکتر شریعتی این بود که درکنار مرقد مطهر امام رضا دفن شود

«ناصر میناچی»مدیر موسسه حسینیه ارشاد و از نزدیکان شریعتی درباره آخرین شب زندگی او گفت: آن شب در اتاق کوچک زیر شیروانی با هم نشسته بودیم و از محنت‌‏ها و غم‌‏های یکدیگر با هم گفت‌‏وگو می‌‏کردیم. این گفت‌‏وگو به قدری دردناک بود که من و مرحوم شریعتی با هم اشک می‌‏ریختیم.

وی افزود: شریعتی در آخرین شب زندگی‌‏اش از دوستانی که به ظاهر دوست اما در واقع دشمن بودند، صحبت کرد. وی از یکی از روزنامه‌‏ها گله داشت که چرا برخی مقالاتش را به گونه‌‏ای چاپ کردند که القا شود، شرط آزادی دکتر از زندان چاپ آن مقالات بوده است. میناچی تصریح کرد: حق دکتر شریعتی این بود که امروز در ایران کنار مرقد مطهر امام رضا(ع) دفن شده بود اما این مساله که از وصایای ایشان است، هنوز محقق نشده و جای تاسف دارد.

شریعتی اسطوره ای بادکنکی نیست

برادر و خواهر عزیزم ؛ جک بساز

شریعتی اسطوره ای بادکنکی نیست که بدین سوزن ها استیصالش را ببینی .
اما
حکم ارتدادی هم برای تو درکار نیست
همین که در خودت مشغولی و پیامبر مسئولیت را مسخره می کنی
مرگ تو نزدیک است
محتضری و نمی دانی


امام موسی صدر:دکتر شریعتی یکی از رهبران فکری اصیل ماست

بعد از برگزاری مراسم چهلم دکتر شریعتی در بیروت، جناح های مختلف لبنانی و غیر لبنانی در این خصوص به امام موسی صدر فشار آوردند لذا امام موسی صدر برای روشن شدن افکار عمومی توضیحاتی را بر روی نوار ضبط کرده و برای صادق طباطبایی فرستادند. امام موسی صدر در پایان این توضیحات متن بیانیه حرکت محرومین را به زبان خود ترجمه و قرائت می کند. به دلیل اهمیت موضوع متن کامل این توضیحات و بیانیه حرکت محرومین که توسط موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر در اختیار ما قرار گرفته است برای اطلاع خوانندگان درج می شود.  (روزنامه شرق)


به نام خدا

قبل از اینکه جلسه چهلم مرحوم دکتر شریعتی برپا شود، سفارت ایران که به وسیله عمال خودش مطلع شده بود که قرار است بزرگداشتی برای روز چهلم آقای دکتر انجام بگیرد، تماس زیادی با دستگاه های دولتی گرفت تا بلکه بتواند مانع برگزاری این جلسه شود. ضمناً درباره برگزاری جلسه در سالن بزرگ یونسکو کمی غر غر کردند. البته ما هم تا حدودی از نظر امنیتی تسلط مان بر سالن یونسکو کمتر بود، از طرف دیگر سالن عاملیه که هم مختص به شیعیان است و هم رفقای ما آنجا قدرت کامل دارند، بیشتر مورد اعتماد بود. به هر حال مکان جلسه سالن عاملیه اعلام شد و همان جا هم برپا شد. از همان ساعت های اول عکس العمل سفارت و اطلاعات و ساواک ایران شروع شد. ادامه مطلب ...

ضایعات طرد کردن شریعتی زیاد بود

گزیده ای از سخنان علی اکبر ناطق نوری در بزرگداشت استاد پرورش که از پیشگامان انقلاب اسلامی ایران به شمار می‌رود، استاد پرورش وزیر آموزش و پرورش دولت میرحسین موسوی بود.


-موضع استاد را در مورد مسایلی مثل دکتر شریعتی و شهید جاوید به چه صورت ارزیابی می‌کنید؟
از خصوصیات آقای پرورش این بود که آدم تنگ نظری نبود، تفکر خاصی داشت، اما به تعبیر شهید بهشتی، پرورش معتقد بود جاذبه باید بی نهایت و دافعه حداقل باشد، این فقط در مسائل فردی نیست به ویژه در جریانات سیاسی این مسئله ظهور دارد که اگر کسی تنگ نظر باشد مشکلات زیادی به بار می­آورد، برای نمونه شریعتی سلایق خاصی داشت که بعضی علما با آن دیدگاه­ها مشکل داشتند، اما برخورد با شریعتی و برخورد با طرفدارانش چند گونه بود عده‌ای دفعی برخورد می­کردند و وی را کافر یا سنی می­دانستند و یک عده هم سلایق شریعتی را نمی‌پسندیدند اما قائل به طرد وی نبودند، چون طرد کردن ضایعاتش زیاد بود.

-نظر آقای پرورش در این راستا چه بود؟
آقای پرورش از آنهایی بود که به نظریات شریعتی نقد داشت چون خودش صاحب نظر بود، اما قائل بود نباید دفعی برخورد کرد و اطرافیان شریعتی کم نبودند، هنر روشنفکران ما این بود که نه جذب شریعتی شوند و نه با او دفعی برخورد کنند، آقای پرورش اشکالاتی با وی داشت چون ایشان با علمای بزرگی چون مطهری و جعفری ارتباط داشتن و خود ایشان نیز اهل تحقیق بود، اما تعامل خوبی با جوانانی که چنین گرایشی داشتند برقرار کرده بود.

ای کاش بودی

نبود دکتر شریعتی در زندگی امروزه بسیار احساس می شود،دکتر کسی بود که دیگر مانند او پیدا نشد و افکار او اکنون پس از سی و چند سال هنوز تازه است و به اعتقاد بنده خیلی از مطالب مصداق امروزی دارد . امروزه شاهد نامرد مردمی هستیم که می خواهند نوشته های استاد را در زیر پا له کنند ولی تا به حال موفق نشدند و نمی خواهند بگذارند که خصوصا نسل جوان با عقاید و افکار او آشنایی پیدا کنند چه بسا که این نوشته ها کار دستشان بدهد....


آری دکتر این بار من شما را مخاطب قرار می دهم اما از قول خودتان :

وقتی که دیگر نبود ، من به بودنش نیازمند شدم

                       وقتی که دیگر رفت ، من به انتظار آمدنش نشستم

اما درد دل می کنم :

ای کاش این کسانی که می گویند « مردم ما آب و نان نداشته باشند ولی حجاب داشته باشند » یک بار ، فقط یک بار سمینار زن تو را خوانده بودند. شاید در ذهن عده ای که من را نمی شناسند فکر کنند که من بی دینم و معتقد به بی حجابی اما به خدای واحد که من خود اعتقاد به حجاب کامل دارم اما نه با این روش.

دکتر جان ، یاد دارم که در همان سمینار زن تو بود که خواندم : وقتی حجاب را اجبار کردی بدون اینکه دلیلش را برای فرد مقابل مطرح کنی و او را قانع کنی فرض که تو 10 سال هم بتوانی نظر خود را تحمیل کنی اما سال یازدهم او کار خودش را می کند . مگر نبود زمان پیغمبر که بعد از سال هفتم ، هشتم حجاب را مطرح کردند یعنی بعد از بیش از بیست سال کار روی مردم حجاب مطرح می شود ، مگر پیامبر مساله شراب را در سه مرحله مطرح نکرد و توانست فساد احتماعی شرابخواری را محو کند بدون اینکه مردم را مستقیما تحت فشار قرار دهد و به آنها نه بگوید.

چه بگویم دکتر ؟ باز از تو می گویم:

از دیده به جای اشک خون می آید

                                 دل خون شد و از دیده برون می آید

دکتر من نیز احساس تو را دارم :

هم اکنون احساس می کنم

بر تل خاکستری از همه آتش ها و امید ها و خواستن ها تنها مانده ام

و این سوال همواره در پیش نظرم پدیدار است

که تو اینجا چه می کنی ؟

امروز به خودم گفتم :

من احساس می کنم که نشسته ام زمان را

می نگرم و می گذرد ، همین و همین.

روحش شاد و یادش گرامی باد.


فرات فراهانی-وبلاگ نویس

این پیامک ها چیزی جز شوخی نیست

۱- پیامک‌هایی که درباره شریعتی ارسال می‌شود، تا جایی که بنده دنبال کرده‌ام، چیزی بیشتر از یک شوخی نیست. شوخی باید محیط مساعدی داشته باشد. بی بافتِ معنادهنده، لطیفه یا مسخره، هر چیزی، معنادار نمی‌شود؛ موفق نمی‌شود پیامِ خود را به درستی برقرار سازد. پیام ممکن است دست انداختنِ چیزی، توهین به، اغراقِ در چیزی یا مقاصدی از این دست باشد. برای مثال تلاش کنید به همین شیوه، کس دیگری را دست بیندازید، مثلاً جلال آل احمد را. نمی‌شود، البته توجه داریم که هر جمله‌ی نابجایی از زبانِ بزرگی نقل شود، به دلیل این نا-به-جا بودن تولیدِ فضای ابزورد یا مسخره می‌کند، و این با موردِ ما فرق دارد. مثلاً اگر از زبانِ کوروش نقل کنیم «این منشور رو بذار سر جاش بچه»، با بافتی که این دو سال –ایران‌گراییِ دولتی!- شاهدیم، واجد هاله‌ای از معنای طنزآمیز می‌شود… با این مقدمه، تحلیل و تفسیرهای این مسئله که تا به حال نقل شده سعی من وارسی کردن این اشتراک است و بعد پیش نهادنِ «گمان»ِ شخصی‌ام.

۲- نقطه‌ی اشتراک این نوشته‌ها همه آنجاست که موضوع را تماماً به ابژه‌ی «شریعتی» یا «مولفان و نیت‌مندانِ لطائف» تقلیل داده‌اند. یکی سعی دارد نشان دهد چه مشخصاتی از «علی شریعتی» دخیلِ در شکل‌یابیِ این ماجرا شده است، دیگری منشأ این بذله‌گویی‌ها را ردیابی می‌کند تا بتواند از این راه بنمایاند که چه وجهی از شریعتی هدف قرار گرفته است. دخترش نگران اسطوره قلمداد شدن یا نشدنِ او و شرائط اطلاق «اسطوره» به شریعتی‌ست –تا نشان دهد که شریعتی اسطوره نیست و شما معطلید، اگر هم ادعا کنید اسطوره‌شکنی می‌کنید، پس ضمناً اعتراف می‌کنید که شریعتی اسطوره است و در نتیجه بازی برای پدر بنده بازی «برد-برد» است- و یکی دیگر دنبال آنکه فرم‌های مسلط در رابطه‌ی جمع و حافظه‌ی جمعی را نشان دهد. به هر ترتیب:

۳- گمان این حقیر –چه طنین خودستای ظاهراً فروتنانه‌ای- بر این است که در بازشناسیِ این مسئله هیچ نباید به شریعتی، شخصیت او یا فرم‌های غالب در پندار روزگار بازگشت داد و تاکید کرد. فکر می‌کنم این رفتار، این برخورد، فی‌الواقع مواجهه‌ای حتمی‌ست با یک «رویکردِ اسطوره‌ساز.» تاکید می‌کنم که مواجهه با و دست‌انداختنِ این رویکرد است، رویکردی که دو یا سه نسل در آن شریک‌ِ جرمند. مشخصاً پدرانِ ما –بنده سی سالی کم و بیش دارم- و خودِ ما. دو یا سه نسلی که شریعتی را و سپهری را و بعضی دیگر را به «جملاتِ قصار» و زیبای بیهوده تقلیل داد، مایه‌ی شور غیر عقلانی و هیجانات روحی و باری به هر جهتی خود کرد. حالا نسلی از راه رسیده و لابد این رفتار مورد تمسخر قرار می‌گیرد، لابد که شعر امثال سپهری و سینمای امثال قیصر مسخره می‌شود، ابژه‌های نسلیِ سابق که منبعِ جملات و ایده‌های بی‌پایه اما زیبا بود.

۴- نگران نباشیم. این نگرانی از جنس آن افروختگی ظاهر و زبانِ اساتیدی‌ست که روزگاری از همه‌گیر شدنِ لهجه‌ی برره‌ای دادشان به فلک رسیده بود. این‌ها موج‌ها، تبخال‌های زودگذری‌ست که خبر از بیماری درون می‌دهد، و با فرونشستن‌ اتفاقاً به بازخوانیِ جدی راه می‌دهد. البته باید به یاد آورد که این رفتار و رویکرد خود نشان از قابلیتی نهفته در آرا و نوشته‌های کسانی می‌دهد، که دست‌مایه‌ی جملاتِ زیبا قرار می‌گیرند. اغلب این جملات، به این کار می‌آید که حقانیت هر عملی را توجیه کند، یک “من” محقِ بزرگ و توپر بسازد که هزار جمله برای توجیه هر کاری در آستین و هزار سطر شعرِ سهراب برای هر حسی که گمان کنید، زیر زبان دارد. این‌ها منبع لایزال و بسیط‌اند، به این معنا که جهت‌گیریِ مشخصی ندارند، با آنها می‌شود هم دین را تقبیح کرد، هم وجهی خودساخته از دین را برجسته کرد؛ هم عشق را نکوهش کرد و هم وجهی از عشق را ستودنی نمایاند، هم کنش را توجیه کرد هم منفعل‌بودگی را. خلاصه شما هر کاری خواستید بکنید، بنده استنادش را در شعر سهراب، افاضات استاد سروش و جملات شریعتی، الساعه تقدیم می‌کنم.


هرملینا شاهی

مجله عقربه

شریعتی، ژانر غالب زمان خود را تغییر داد

ساختار آگاهی ما و نحوة شناخت ما از جهان، داستان‌گونه است؛ یعنی برای درک جهانِ اطرافِ خود راهی نداریم جز آن‌که اجزای این جهان را از طریقِ روایت‌هایی به هم پیوند دهیم. اما این‌کار را هر کس به تنهایی و در خلأ صورت نمی‌دهد. روایت‌های سازنده‌ی جهانِ ذهنیِ فرد، از پیش در فرهنگِ او موجودند. هر فرهنگی مجموعه‌ای است از خطوط روایتیِ مشروع، به‌هنجار و پذیرفتنی. برای درک هر جامعه، باید بتوان ذخیرة داستان‏های مشروعی که آن جامعه در انبان دارد و چگونگی به جریان افتادن آن‏ها را دریافت. یکی از ابزارهای اصلی آموزش‏های اخلاقی، داستان‌گویی است. اعضای جامعه، جهانِ اطرافِ خود را از طریق داستان‌ها، به روایت‏های مشروع جامعه پیوند می‌زنند و از این طریق به زندگی خود معنا می‌بخشند. برای هر فرهنگی می‌توان از یک یا چند «ژانر غالب» سخن گفت: تراژدی، حماسه، کمدی و مانند این‌ها. شریعتی، ژانر غالب زمان خود را از تراژدی (اسلام سیاه) به حماسه (اسلام سرخ) تغییر داد. تراژدی، انسان‌ها را موجوداتی اسیر نیروهای سرنوشت و عریان در برابر بحران‌های زندگی می‌بیند. در تراژدی، داستان با شکست قهرمان به پایان می‌رسد. حماسه تصویری باشکوه است که نزاع‏های مهم و کلان مقیاس را در دوره‏های زمانی بلندمدت دربر می‌گیرد. حماسه، بر محور شخصیت‏های حماسی (خدایان یا قهرمانان انسانی) شکل می‌گیرد که قهرمانی‏شان کل تمدن یا حتا کل نوع بشر را متأثر می‏سازد. قهرمان حماسه، تجسم روح کلی یک ملت است. حماسه، ژانری مونولوگ است، قلعه‌ای نفوذناپذیر که اصول مسلم و قطعی را اعلام می‌کند. ادامه مطلب ...