برای درک کردن یک دوره تاریخی بهترین راه خواندن خاطرات آدم هایی است که از نزدیک مسائل را لمس کرده و یا با آن سر و کار داشتند. یکی از وقایع بسیار مهم و بی نظیر دوره معاصر پیروزی انقلاب اسلامی و چگونگی انجام آن است. گفتگویی که پیش روی شماست بخش کوچکی از خاطرات داوود اسدیخامنه است که از دوران مبارزه علیه طاغوت و زندانی شدنش به دست ساواک میگوید:
مبارزی از خیابان مزّینالدوله داوود اسدی خامنه هستم، متولد سال 1326 در خیابان فتحعلی شاه تهران. ولی دوران نوجوانی و جوانیام را در خیابان کاشفالسلطنه گذراندم و بعد از آن آمدیم خیابان بهار و بعد خیابان مزّینالدوله آن زمان که الان شده خیابان شهید جواد کارگر، 45 سال است که آنجا ساکن هستیم. البته اصالتمان بر میگردد به خامنه تبریز. پدرم مغازه لبنیات فروشی داشت و خدا رو شکر درآمد خوبی داشتیم و جزوء قشر متوسط جامعه محسوب میشدیم.
اگرچه ما به لحاظ مالی وضع خوبی داشتیم ولی به هر حال وضعیت جامعه و ظلمهایی که به اکثریت مردم وارد میشد را هم میدیدم. جامعهای که هزار فامیل بر آن حاکم بودند و تمام امورات دست آنها بود. در آن دوران فرهنگهایی شکل میگرفت که خارج از اصول اخلاقی و باورهای دینی مردم بود و ترویج آن نیز روز به روز بیشتر میشد و اوج میگرفت. در حالی که هر روز حرف و سخن از تمدن بود ولی مردم به سمت غربگرایی و تجدد سوق داده میشدند. همین ظلمها و تغییر فرهنگها بود که نه تنها بنده بلکه خیلی از افراد جامعه را بر علیه این موج خیز داد و در واقع فعالیت های مبارزاتی-مذهبی من هم به همین دلایل آغاز شد.
روشنگریهای شهید مطهری و دکتر شریعتی بود که ما را به مبارزه کشاند آن زمان با روشنگریهای امثال استاد شهید مرتضی مطهری و دکتر شریعتی این تمایلات یعنی مبارزه با ظلم و طاغوت در بسیاری از جوانها به وجود آمد. کسانی که تا آن موقع از روند جاری اجتماع احساس نارضایتی داشتند با یکسری از ایدهها و نظرات آشنا شدند که راه صحیح زندگی و راه درست مدیریت اجتماع را بیان میکرد. مردم از سال 49 تا 51 کشانده شدند به سمت علایق مذهبی که ریشه عقلگرایی داشت. یعنی خارج از مذهب سنتی و مذهبی که شاید خود شاه و اطرافیانش ترویج میکردند، مذهبی که خلاصه میشد فقط در منفعت خاندان سلطنتی.
جوانها دیدند علاوه بر این بعد دین، مذهب حرفهای زیادی برای گفتن دارد. مذهب و دین راه زندگی است و همه ابعاد زندگی را بیان میکند، که از قبل از تولد تا تولد و بعد از مرگ را شامل میشود. یعنی برای همه چیز قوانینی دارد. زمان شاه اصلا نمیگذاشتند در مورد این مسائل صحبت شود. بعد عبادی آزاد بود به شرط اینکه فقط درباره عبادت صحبت شود. یعنی صرف رفتن به مسجد و دعا خواندن و نه عبادتی که پایه حرکت باشد.
جلسات حسینیه ارشاد ما را با گفتمانهای جدیدی رو به رو کرد در گذشته تنها حزب توده بود و دیگر گروههای چپ که خیلی هم فعال بودند و ابراز عقیده میکردند. گروهای مذهبی مسلمان که در یک جو خاصی زندگی میکردند و بعضا با حوزه ارتباط داشتند و در سطح دانشگاهها نیز با دانشجویان در ارتباط بودند واقعا دستشان خالی بود، و اگر میخواستند با گفتمانهای یک بعدی با چپیها و تودهایها روبرو شوند امکانش نبود. ولی با آمدن کسی مثل آقای مطهری و دکتر شریعتی و برپایی جلسات در حسینیه ارشاد دست جوانها به لحاظ فکری پر شد و توانستند در مقابل چپیها با شکل بیانی جدید روبرو شوند.
طریقه آشنایی من با مجالس حسینیه ارشاد از طریق ارتباط با مساجد بود. به هر حال آن زمان ما بیارتباط با مساجد نبودیم و وقتی این چنین حرکاتی شروع میشد انعکاس خودش را داشت. آن دوره هم به خاطر دو تا مساله، یکی خمودگیای که در آن زمان وجود داشت و دوم نارضایتی که از اجتماع بود باعث میشد وقتی جایی از تحول صحبت میشود افراد مشتاقانه در آن مجالس و مراسمات حضور پیدا کنند. که یکی از آن مکانها همین حسینیه ارشاد بود که بعد از مدتی آن را هم تعطیل کردند.
شریعتی اسلام شناس نبود و خودش هم چنین ادعایی نداشت
دکتر شریعتی اسلامشناس نبود و البته خودش هم چنین ادعایی نداشت. ولی ایشان اطلاعاتی که از اسلام داشت را با زبان قابل فهم برای جوانان گفت. آنهم براساس مفاهیم جامعهشناسی و این خیلی مهم بود. یعنی جوان آن روز حرفی برای جامعهی امروز داشت که بیان کند. خدمتی که شریعتی کرد این بود که دین را به زبانی ارائه داد که بشود در مقابل بیدینی ایستاد و به مردم شوری مذهبی القا کرد. و اگر نبودند امثال استاد مطهری شاید به شعور دین نمیرسیدیم. که این دو در کنار هم باعث بسیاری از حرکت های مذهبی شد. ممکن است خیلیها امروزه بالاتر از آقای شریعتی باشند. ولی باید زمان و مکان را در نظر گرفت. در آن زمان و مکان شریعتی یکی بود و دیگر مشابه نخواهد داشت. آقای شریعتی اشتباه داشت ولی خدمتی که در آن زمان کرد بسیار بزرگ بود و ترکیب این دو نفر (آقای مطهری و شریعتی) جامعه را متحول کرد.
منبع