آری دکتر این بار من شما را مخاطب قرار می دهم اما از قول خودتان :
وقتی که دیگر نبود ، من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت ، من به انتظار آمدنش نشستم
اما درد دل می کنم :
ای کاش این کسانی که می گویند « مردم ما آب و نان نداشته باشند ولی حجاب داشته باشند » یک بار ، فقط یک بار سمینار زن تو را خوانده بودند. شاید در ذهن عده ای که من را نمی شناسند فکر کنند که من بی دینم و معتقد به بی حجابی اما به خدای واحد که من خود اعتقاد به حجاب کامل دارم اما نه با این روش.
دکتر جان ، یاد دارم که در همان سمینار زن تو بود که خواندم : وقتی حجاب را اجبار کردی بدون اینکه دلیلش را برای فرد مقابل مطرح کنی و او را قانع کنی فرض که تو 10 سال هم بتوانی نظر خود را تحمیل کنی اما سال یازدهم او کار خودش را می کند . مگر نبود زمان پیغمبر که بعد از سال هفتم ، هشتم حجاب را مطرح کردند یعنی بعد از بیش از بیست سال کار روی مردم حجاب مطرح می شود ، مگر پیامبر مساله شراب را در سه مرحله مطرح نکرد و توانست فساد احتماعی شرابخواری را محو کند بدون اینکه مردم را مستقیما تحت فشار قرار دهد و به آنها نه بگوید.
چه بگویم دکتر ؟ باز از تو می گویم:
از دیده به جای اشک خون می آید
دل خون شد و از دیده برون می آید
دکتر من نیز احساس تو را دارم :
هم اکنون احساس می کنم
بر تل خاکستری از همه آتش ها و امید ها و خواستن ها تنها مانده ام
و این سوال همواره در پیش نظرم پدیدار است
که تو اینجا چه می کنی ؟
امروز به خودم گفتم :
من احساس می کنم که نشسته ام زمان را
می نگرم و می گذرد ، همین و همین.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
فرات فراهانی-وبلاگ نویس