۲- نقطهی اشتراک این نوشتهها همه آنجاست که موضوع را تماماً به ابژهی «شریعتی» یا «مولفان و نیتمندانِ لطائف» تقلیل دادهاند. یکی سعی دارد نشان دهد چه مشخصاتی از «علی شریعتی» دخیلِ در شکلیابیِ این ماجرا شده است، دیگری منشأ این بذلهگوییها را ردیابی میکند تا بتواند از این راه بنمایاند که چه وجهی از شریعتی هدف قرار گرفته است. دخترش نگران اسطوره قلمداد شدن یا نشدنِ او و شرائط اطلاق «اسطوره» به شریعتیست –تا نشان دهد که شریعتی اسطوره نیست و شما معطلید، اگر هم ادعا کنید اسطورهشکنی میکنید، پس ضمناً اعتراف میکنید که شریعتی اسطوره است و در نتیجه بازی برای پدر بنده بازی «برد-برد» است- و یکی دیگر دنبال آنکه فرمهای مسلط در رابطهی جمع و حافظهی جمعی را نشان دهد. به هر ترتیب:
۳- گمان این حقیر –چه طنین خودستای ظاهراً فروتنانهای- بر این است که در بازشناسیِ این مسئله هیچ نباید به شریعتی، شخصیت او یا فرمهای غالب در پندار روزگار بازگشت داد و تاکید کرد. فکر میکنم این رفتار، این برخورد، فیالواقع مواجههای حتمیست با یک «رویکردِ اسطورهساز.» تاکید میکنم که مواجهه با و دستانداختنِ این رویکرد است، رویکردی که دو یا سه نسل در آن شریکِ جرمند. مشخصاً پدرانِ ما –بنده سی سالی کم و بیش دارم- و خودِ ما. دو یا سه نسلی که شریعتی را و سپهری را و بعضی دیگر را به «جملاتِ قصار» و زیبای بیهوده تقلیل داد، مایهی شور غیر عقلانی و هیجانات روحی و باری به هر جهتی خود کرد. حالا نسلی از راه رسیده و لابد این رفتار مورد تمسخر قرار میگیرد، لابد که شعر امثال سپهری و سینمای امثال قیصر مسخره میشود، ابژههای نسلیِ سابق که منبعِ جملات و ایدههای بیپایه اما زیبا بود.
۴- نگران نباشیم. این نگرانی از جنس آن افروختگی ظاهر و زبانِ اساتیدیست که روزگاری از همهگیر شدنِ لهجهی بررهای دادشان به فلک رسیده بود. اینها موجها، تبخالهای زودگذریست که خبر از بیماری درون میدهد، و با فرونشستن اتفاقاً به بازخوانیِ جدی راه میدهد. البته باید به یاد آورد که این رفتار و رویکرد خود نشان از قابلیتی نهفته در آرا و نوشتههای کسانی میدهد، که دستمایهی جملاتِ زیبا قرار میگیرند. اغلب این جملات، به این کار میآید که حقانیت هر عملی را توجیه کند، یک “من” محقِ بزرگ و توپر بسازد که هزار جمله برای توجیه هر کاری در آستین و هزار سطر شعرِ سهراب برای هر حسی که گمان کنید، زیر زبان دارد. اینها منبع لایزال و بسیطاند، به این معنا که جهتگیریِ مشخصی ندارند، با آنها میشود هم دین را تقبیح کرد، هم وجهی خودساخته از دین را برجسته کرد؛ هم عشق را نکوهش کرد و هم وجهی از عشق را ستودنی نمایاند، هم کنش را توجیه کرد هم منفعلبودگی را. خلاصه شما هر کاری خواستید بکنید، بنده استنادش را در شعر سهراب، افاضات استاد سروش و جملات شریعتی، الساعه تقدیم میکنم.
هرملینا شاهی
مجله عقربه
با سلام
وبلاگتون رو تا حدودی خوندم و اتفاقا می خواستم در مورد پیامک هایی که تازگیها زیاد دیده می شوند بپرسم ، دیدم یکی از پستها به همین موضوع مربوط میشود.
در هر حال یک "چرا"ی بزرگ باقی می مونه.
اتفاقا در این مورد چندتایی پست گذاشتم تا بحال مثالا نظر سوسن شریعتی دختر دکتر شریعتیhttp://azshariati.blogsky.com/1391/10/04/post-14/